خلاقیت در فشار


در کتاب "مرا به خانه ام ببر" علاوه بر اینکه تمامی ترانه های زیبای ایرج جنتی عطایی جمع شده است، یکی دو مصاحبه هم با او آمده است. در یکی از این گفتگوها مصاحبه گر می‌گوید برخی اعتقاد دارند که در نظام های استبدادی اتفاقآ خلاقیت هنری شکوفا می‌شود؛ شما قبول دارید؟ استاد عطایی شدیدآ رد می‌کند و می گوید من حرف از این ناصواب تر و پوچ تر نشنیدم! به هر حال کسانی هم که مدعی اند خلاقیت هنری در فضای فشار سیاسی و ضیق آزادی رونق می‌گیرد دلایلی دارند. نمی دانم این نقل درست است یا نه ولی مشهور است که وقتی مصدق سرنگون شد نیما یوشیج به یکی از دوستانش نیمه شوخی- نیمه جدی گفته بود که برای ما خیلی بهتر شد، چون بدون وجود خفقان قرار بود ما علیه چه چیزی بغض کنیم و بابتش شعر بسراییم؟! (نقل به مضمون). این به نظر من بحث جالبی ست، اما صغرا کبرای فلسفی برنمی دارد. برای جواب دادن به این پرسش باید به تجربه رجوع کرد. اینجا هم عرصه ایست که شما می‌توانید برای هر دو پاسخ متضاد دلیل بیاورید. فقط تجربه نشان می‌دهد که کدام دسته از دلایل در واقع معتبر است

خانم مرضیه وفامهر، دقیقآ روی این نکته انگشت گذاشته است و طرح یک برنامه‌ی سینمایی مفصل را ریخته است: مصاحبه با چهره های هنری- فرهنگی مستقل که در نظام های سیاسی ایدئولوژیک زندگی کرده اند. اولین چهره ای که ایشان سراغش رفته است شهرنوش پارسی پور، نویسنده‌ی رمان های مشهور "طوبی و معنای شب" و "زنان بدون مردان" است. گفتگوی خانم وفامهر با پارسی پور و تمرکزش به زوایای زندگی این رمان نویس زجر دیده و حبس کشیده، حدود چهارصد و هفتاد دقیقه طول کشیده است. اما یک نسخه‌ی خلاصه‌ی بیست دقیقه ای را ایشان در کنفرانس زنان در دانشگاه مریلند از این فیلم نمایش داد. اسم این فیلم کراسد اوت است و من هم، علیرغم اینکه به مریلند نرفتم، موفق به دیدنش شدم

اسم خانم پارسی پور را زیاد شنیده بودم و حتی قرار بود یکی از دوستان، رمان هایش را به من بدهد تا سر فرصت بخوانم. اما نمی دانستم نسخه های انبوه یکی از این دو رمانش را حتی قبل از اینکه امکان فروش پیدا کند چماقداران حکومت در انبار به آتش کشیدند و آن یکی دیگر هم امکان تجدید چاپ پیدا نکرد و خود وی هم به خاطر نوشته هایش در زندان مخوف قزل حصار یکی دو سال حبس بود. ظاهرآ مضمون این دو رمان نقد روابط سنتی زن و مرد در ایران با گرایش به همدلی با زنان است. شاید وقتی این رمان ها را بخوانم تعجب کنم که نویسنده اش چنین با واکنش شدید مواجه شده است، چون این حرف ها مدت هاست به متن جامعه آمده و حالا عده ای علنآ برای تغییر این روابط سنتی فعالیت می‌کنند. اگرچه این فعالیت ها امروز هم بدون هزینه نیست، اما گویا برای فضای آن زمان خیلی غریب و برخورنده بوده است. واقعیت این است که هنرمندان و متفکران انسان های حساسی هستند که تحولات زیرپوستی جامعه را پیش از آنکه به رو بیایند حس می‌کنند. نقش آنان کمابیش همان نقش کاهنان و انبیاء است در جوامع ابتدایی. آنها پیش از آنکه عامل محرک تحولات باشند، "احساس گر" این تحولاتند و در بهترین حالت تنها از راه خودآگاه کردن ما به این تحولات نامرئی ست که احیانآ وقوعشان را تسریع می‌کنند؛ اگر اصلآ بکنند. بنابراین برخورد با هنرمند، کاری احمقانه است. حکومت ها اگر بخواهند روی تحولات جامعه تآثیر بگذارند، اول باید این تحولات را به خوبی بشناسند، و در این مورد قطعآ محتاج هنرمندان و متفکران هستند. هنرمند یا متفکر هم زمانی حس گرهایش درست کار می‌کند که عاملی مثل ترس مشوشش نکرده باشد. این نکته را مردم یهود هم درک کرده بودند. داستان میکایاه در انتهای کتاب پادشاهان، نشان می‌دهد که مردم یهود به نبوت های انبیاء مستقل از حکومت بیشتر اعتماد می‌کردند

بنابراین همان طور که انتظار می‌رفت فیلم خانم وفامهر اطلاعات من را از خانم پارسی پور افزایش داد و من خیلی زود مجذوب شخصیت گرم خانم پارسی پور شدم که مسلط و دوستانه حرف می‌زد. خانم وفامهر به پیشنهاد محسن نامجو که فیلم را در اتاق مونتاژ دیده بود و تحت تآثیر قرار گرفته بود قطعه ای از او را در کراسد اوت استفاده کرده بود که به نظرم انتخاب خوبی آمد. در واقع قرار بود که نامجو قطعه ای برای فیلم بسازد که چون وقت نشده قطعه ی فعلی را به عنوان هدیه به فیلم داده است. وقتی فیلم تمام شد افسوس خوردم و تقاضا کردم که نسخه ای از فیلم داشته باشم. فیلم دیگری را به نام "باد، ده ساله" برایم نمایش دادند که اخیرآ در فستیوالی در ایتالیا پذیرفته شده است. این فیلم برشی از یک روز مدرسه‌ی دختران خردسال ایرانی در ابتدای زمان جنگ هشت ساله بود. هدف این بود که فضای پادگانی حاکم بر مدارس ایران که کمابیش تاکنون نیز تداوم دارد منعکس شود. چقدر سرودهای جنگی و شعار مرگ بر این مرگ بر آن، "از جلو نظام" گفتن ها و خطاب و عتاب های عبوسانه‌ی مدیران مدرسه برایم آشنا بود. ماجرا در یک بعد از ظهر ابری و دلگیر اتفاق می افتاد. شخصیت اصلی این فیلم کوتاه که دختربچه ای خوش چهره بود، در صحنه ای یک سرباز را تعقیب می‌کند تا بتواند حرکات او را تقلید کند و یاد بگیرد؛ کنایه ای از اینکه همه چیز به نحوی تنظیم شده بود که نظامیان و کار آنها که جنگ است، الگو باشد. کما اینکه امروز نیز همین وضع تکرار شده است

مسلمآ از لحاظ روحی زنان در این فضا بیشتر از مردان آسیب می بینند چون فضای سنگین و عبوس جنگ با روحیات زنان بیگانه تر است. پس عجیب نیست که بازیگران "باد، ده ساله" اغلب دخترانند. به خانم وفامهر گفتم همیشه می‌خواستم کسی این فضای جنگی حاکم بر مدارس ایران بعد از انقلاب را بدون سانسور تصویر کند و خوشحالم که می‌بینم شما این کار را کردید. صدای نهیب های آن معاون "متعهد" مدرسه که تهدید می‌کرد حتمآ موها و ناخن ها باید کوتاه باشند وگرنه چنین و چنان می کنیم هنوز یادم هست و حتی سال ها بعد از آنکه از آن مدرسه‌ی ابتدایی بیرون آمدم، وقتی از کنار آن رد می‌شدم این صداها را می‌شنیدم و با خودم می‌گفتم که چه خوب! من خلاص شدم... فقط یک مادر می‌داند که یک بچه نباید در فضای دلهره آمیز بزرگ شود. یکی از مزایای گوش سپردن به صدای زنان این است که آنان با جنگ و تنش مخالف اند؛ با خشونت به طور کلی مخالف اند. چند وقت پیش به یکی از دوستان که هیچ همدلی با فمنیست ها و فعالین مسائل زنان ندارد، می‌گفتم که برخی گروه های زنان شدیدآ با نمایش خشونت در فیلم ها مخالف اند و معتقدند باید جلویش را گرفت، چون حتی تصور خشونت، خشونت را بازتولید می کند. برای آن دوستم جالب بود و تعجب می‌کرد. خانم وفامهر هم با جنگ مخالف است. او در گفتگو با شهروند، وقتی خانم طاهری از او می پرسد که چرا مسئله‌ی کودک برایت مهم است، پاسخ می‌دهد: « احساس می‌کنم همه روزه به اندیشه و روح کودکان جهان تجاوز می‌شود ... من با تبلیغات جنگ در همه جای دنیا مخالفم. تبلیغات در دنیای غرب هم جدی ست. مثلا شرکت های آمریکایی پولساز که مبدع بازیهای رایانه ای هستند و به بچه ها آدم کشی یاد می‌دهند! جای سوال است که چطور برای خیلی چیزها در دنیا استاندارد وجود دارد ولی در مورد "گیم" ها استاندارد وجود ندارد. اینها روی مغز بچه ها کار می‌کنند و این می‌شود که جوان آمریکایی داوطلبانه سرباز می‌شود.» همچنین می‌گوید: « ضمن احترام عمیقی که نسبت به آدم هایی که با از خودگذشتگی جان خودشان را از دست دادند تا ایران همچنان یک تکه باشد و نه هزار پاره، آرزو دارم دیگر شاهد هیچ جنگی نباشم و جوان آزاده ای را بر خاک افتاده نبینم

فیلسوفان در مورد جنگ نظریه پردازی ها کرده اند. برخی همچون کانت از صلح پایدار گفته اند و برخی همچون هگل جنگ را ضرورتی در کنار صلح دانسته اند. من پیشنهاد می‌کنم از نگاه زنان به این مسئله نگاه کنیم! از نگاه آنها اجتناب از جنگ ممکن است


------------------------------------

عکس دوم تصویر مرضیه وفامهر است در فیلم ناتمام "چای تلخ" از ناصر تقوایی که در آن نقش اول را به عهده داشته است

Labels: