کتاب اول سموئیل
هرچند که مطالعات من در کتاب مقدس به حدی نبوده است که بتوانم از زاویه ای – مثلآ از دیدگاه تاریخی یا از دیدگاه زبان رمزی – میان صحف مختلف داوری کنم و بر حسب اهمیت آنها را دسته بندی کنم، اما تا همین جا که مطالعه داشته ام، همیشه از خواندن کتاب اول سموئیل، دچار لذت، حیرت و عبرت شده ام! لذت به جهت جنبه های داستانی و ادبی بسیار جذاب آن که گمان می کنم اهالی نثر ادبی و ادبیات داستانی بتوانند حرف های زیادی در باب آن بزنند. حیرت به خاطر اینکه هر بار که خوانده ام چیزهای تازه ای دستگیرم شده است و این نیست مگر به خاطر محتوای غنی این کتاب و زبان رمزی و فشرده ای که برای بیان مطالب به کار گرفته است. و عبرت به جهت آنچه که از آیات آن استنباط کرده ام و به خاطر سپرده ام
چیزی که مسجل است این است که این کتاب روایت گر تغییر بزرگی ست که در حال رخ دادن است. این تغییر هرچند که به طور مشخص میان قوم اسرائیل در حال وقوع است، اما از آنجا که این قوم یکی از اقوام و ملت های جهان در اوضاع و احوال آن مقطع تاریخی بوده اند، می توان این تغییر را جهانی در نظر گرفت. در داستان، به این تحول بزرگ ابتدائآ آنجا اشاره می شود که از انحطاط در خاندان عیلی، کاهن بزرگ آن زمان قوم، سخن می رود. دو پسران عیلی، کاهن اکنون نود و هشت سالهء قوم، یعنی حفنی و فینحاس، از آیین قربانی های سوختنی تخطی می کنند و بدون توجه به فرمان یهوه، به سهم خود از قربانی ها می افزایند. اما این تغییر نوعی فترت، یعنی نوعی انحطاط و انقراض ریشه ای و بزرگ است که حدود آن از خاندان عیلی فراتر می رود. و این نکته خصوصآ آنجا روشن می شود که در آغاز شرح چگونگی ملهم شدن سموئیل، صریحآ ذکر می شود که: " در آن روزها کلام خداوند نادر بود و رویایی ظاهر نبود. " من می توانم تمامی کتاب اول سموئیل را، دست کم از این آیه به بعد، توضیح و تفسیر همین آیه بدانم
این آیه آشکارا به آغاز فترت در سلسلهء انبیاء و سنت نبوت اشاره می کند. به طوری که با استناد به همین آیات می توان شروع انقراض کهانت را در قوم اسرائیل و کل جهان، به اندکی پیش از روزگار سموئیل نسبت داد. کتاب، آشکارا شخص سموئیل را " استثنایی " در این باب، در آن اوضاع و احوال معرفی می کند و این از شرح نظرکردگی سموئیل در ابتدای کتاب پیداست. حتی لحن کتاب مقدس در شرح ماجرای ملهم شدن سموئیل کاملآ حساب شده و معنادار است و به همین فترت اشاره می کند. خصوصآ آنجا که در توصیف آن پاسی از شب که الهام رخ می دهد، می فرماید: " و قندیل خداوند [ در معبد هیکل ] هنوز منطفی نشده بود "! جمله ای که می توان آن را به زبان رمزی این گونه معنا کرد که واقعهء ملهم شدن سموئیل درست در لحظه ای که انتظار می رفت نور الهی رو به خاموشی رود، واقع شده است. اما آنچه را که داستان نویسان گره داستانی می نامند، یعنی آنچه عمدهء داستان از پس از ذکر آن سمت و سو یافته و شکل می گیرد، آنجایی ست که قوم به نزد سموئیل آمده و از او طلب نصب پادشاه برای قوم می کنند. آنان خواهان تشکیل نظام حکومتی برای رفع و فتق امور نظامی و سیاسی خوداند. و در این مورد به گونه ای عمل می کنند که گویا از تبعات و دامنه های تحقق چنین درخواستی اطلاعی ندارند
این رویداد، صرفآ گره داستانی نیست. بلکه در ارتباط مستقیم با همان درونمایهء " آغاز فترت " است که معقتدم کل کتاب شرح چند و چون آن است. نمی توانم اینجا توضیح دهم که چگونه این درخواست به انقراض آنچه که می توان آن را " معنویت " خواند، و توانایی کهانت و نبوت تنها یکی از نشانه های وجود آن است، مربوط می شود. اما از آنجا که سموئیل ابتدائآ سخت با درخواست قوم مخالفت می کند، و از آنجا که این مخالفت را می توان به سادگی ناشی از مخالفت با تغییرات و تحولات زیربنایی اجتماعی محسوب کرد، می توان به راحتی آن را به روحیهء محافظه کارانهء سموئیل به عنوان مرجع دینی وقت در قوم خود نسبت داد. در حقیقت این ایده که روحیهء دینی و معنوی، در اساس روحیه ایست محافظه کارانه ایده ایست بسیار شایع. مثلآ ارنست کاسیرر در فصل آخر " رساله ای در باب انسان "، جنبه های مختلف فرهنگ را از حیث پذیرش و عدم پذیرش تغییر و تحول، مقایسه می کند. او تفکر علمی را پذیراترین جنبهء فرهنگ برای تغییر، و تفکر دینی- اسطوره ای را ایستا ترین و محافظه کارترین بخش فرهنگ می داند و این دو را از این لحاظ درست نقطهء مقابل هم ذکر می کند
من فکر می کنم از زاویه ای توصیف گرانه، حقیقتآ چیز دیگری نمی توان گفت. با انبوهی از قرائن و شواهد می توان نشان داد که افراد متدین یا معنوی، معمولآ محافظه کارتر از دیگر افراد هستند. اما زمانی که این مقاومت در برابر تغییر، مستقیمآ از بطن روحیهء معنوی از آن حیث که روحیه ای معنوی ست، نشآت می گیرد – و مثلآ نه از جهات دیگری مثل خلقیات شخصی یا موقعیت خاص این افراد – آنگاه در باب آن چه می توان گفت؟ کاسیرر چیزی نمی گوید چون چهارچوب تفکرش صرفآ توصیف گرانه و مقایسه گرانه است. از دریدا هم – که جایی به همین خصلت دین و تفکر دینی اشاره می کند – البته انتظاری نیست. آیا دیدگاهی هست که به ما بگوید چرا سموئیل باید در برابر تغییر مقاومت کند؟ به درستی اشاره کرده اند که کتاب اول سموئیل در حقیقت روایت گر تحول قوم اسرائیل از زندگی شبانی به زندگی کشاورزی و شهرنشینی ست. اما چرا باید چنین تحولی برای سموئیل و یهوه – که درخواست نصب پادشاه را اهانت به خود تلقی کرد – امری منفی باشد؟
مدت هاست که به نوشتن مجموعه ای از مقالات فکر می کنم که عنوانش " سادگی و پیچیدگی " خواهد بود. در نظر اول می توان گفت مقاومت سموئیل و اصولآ هر نوع روحیهء معنوی در برابر تغییر، مقاومت در برابر پیچیدگی ست. یعنی تغییر از این حیث که منجر به پیچیده شدن شرایط حیات بشری می شود، مورد نفی و طرد است. اینکه این پیچیدگی خود چیست، و چرا باید امری منفی باشد، باید به تفصیل شرح داده شود. عجالتآ همین را می گویم که می توان مفصلآ در باب اینکه چطور پیچیده شدن حیات جمعی بشر اثرات منفی بر انسان دارد، بحث کرد. و یکی از راه های بیان این مطلب توسل به مفهوم " تمامیت " است. این تمامیت چیزی ست که فی المثل در درونمایهء " انسان بزرگ اولیه " در فرهنگ های کهن به آن اشاره می شده است. تمامیتی که در اثر تفصیلی که حیات روزمرهء جمعی انسان می یابد، در معرض تجزیه و اضمحلال قرار می گیرد. برحسب ترتیبی که اکنون در ذهن دارم، این نکته باید در فصل " تمامیت از دست رفته "، پس از فصل " تبارشناسی پیچیدگی " تبیین شود. اگر در کارم موفق شوم، آنگاه نه تنها تبیین خواهد شد که چرا سمت گیری دینی غالبآ سمت گیری ای محافظه کارانه در تاریخ ظاهر شده است، بلکه همچنین معلوم خواهد شد که ما اساسآ چه نوع سمت گیری ای را معنوی نامیده ایم؟ یعنی آنچه که در تاریخ به این نام نامیده شده است، اساسآ نگران چه چیز و خواهان چه چیز است
شایان ذکر است در قرآن به نحو بسیار موجزی به داستان سموئیل اشاره شده بدون آنکه نامی از وی برده شود. آنجا که می فرماید: « [ ای پیامبر ] آیا ندیدی آن جماعتی از بنی اسرائیل را بعد موسی که به پیامبر خود گفتند برای ما پادشاهی قرار بده؟ » آنگاه به ذکر داستان تا جنگ داوود با جالوت می پردازد