عصر ما و ادبیات هرزه

من و برادر کوچکترم چند ماهی بیشتر نیست که زندگی مجردی را تجربه می کنیم. این به خاطر دانشگاه است که هر دو یک جا قبول شدیم و در نتیجه خانه ای برای ما در این شهر گرفته اند. برادرم علاوه بر کلاس دانشگاه، سر کار هم می رود. چند وقت پیش تعریف می کرد شرکتی که در آنجا کار می کند، وضعیت جالبی دارد. آقایان مهندسین ضمن کار، عمدهء گفتگوهای خود را صرف موضوعات جنسی می کنند! در مورد جذابیت جنسی هنرپیشه های معروف، زنان و دخترانی که بر حسب اتفاق یا غیر آن دیده اند، فیلم های هرزه(پورنو) و ... می گوید یکی از سهامداران شرکت، مرد نسبتآ مسن و متآهلی ست که البته نه سنش و نه تآهلش مانع از این نیست که از مشتریان فیلم های هرزه باشد و نه حتی مانع از اینکه مثل نقل و نبات از کلمات دال بر اعضای پایین تنه استفاده کند! البته من قبلآ هم می دانستم که این " نوع اخلاق " تنها منحصر در همسن و سال های خودم نیست! منتها باورش کمی برایم مشکل بود. قبلآ اتفاقی در یک غذاخوری مشهور و شلوغ مجبور شدم با چند نفر غریبه سر یک میز بنشینم. آنها هم ظاهرآ آدم های محترمی بودند. ولی خیلی زود در این مورد باب بحث را باز کردند که چیزی بیش از یک خانهء خالی و یک دختر خوش- هیکل نمی خواهند و از این قبیل حرف ها! و من مردد از اینکه از سادگی " همهء مطالبات " آنها از زندگی باید خوشحال باشم یا متآسف! مخاطب آنها هم پیر زنی بود که خیلی زود با هم- میزی هایش صمیمی شده بود و ناگزیر خیلی زود متوجه شده بود که درک منطق رفتار و احساسات آدم ها چندان هم پیچیده نیست! منطق آنها منطق غریزه است و گویا فرقی هم نمی کند طرف چه سن و سالی داشته باشد، تحصیل کرده باشد یا نباشد! ما آدم های غریزی ای هستیم و غریزهء اصلی هم از نظر ما جنسیت است! آن موقع از این موضوع هم ناراحت شدم که آن پیر زن با آنها همنوایی کرد. ( و حتی توصیه کرد که تا به اندازهء کافی خوش- نگذرانده اند، ازدواج نکنند! ) هیچ فکر نکرد شاید این نگاه مردان جوان خوش- پوش و با کلاس نسبت به همجنسانش استثمارگرانه باشد! نمی خواهم در این مورد صحبت کنم. بلکه می خواهم از شیوع " ادبیات هرزه " بگویم که پشتش طبعآ " نگاه هرزه " است. یعنی ذهنیت صرفآ غریزی

با خودم فکر می کردم اگر همسالان من این گونه باشند، کمابیش قابل توجیه و اغماض است. مگر نه اینکه ما از لحاظ فرهنگی دچار تعارض شده ایم و بین ما توافق چندانی مابین هنجار و ناهنجار نیست، و مگر نه اینکه سن ازدواج به دلایل مختلف – از جمله اقتصادی – بالاست و همهء اینها می توانند به عنوان علت های " وضعیت ویژهء " ما شمارش شوند. ولی آیا این وضعیت در ما " وضعیت ویژه " است؟ من گمان می کنم موضوع عمیق تر از این حرف هاست که بگوییم اگر سن ازدواج پایین تر بیاید و یا اگر تعارض فرهنگی رفع و رجوع شود و ... این مسائل حل می شود. آیا در کشورهای دیگر – که چنین عللی حاکم نیستند – از ادبیات هرزه خبری نیست؟ استفاده از کلمات تابو، آن هم غالبآ به شیوهء مشمئز کننده و اهانت بار جزء عادات روزانهء اغلب ما شده. از کلمهء ... (آلت جنسی زنانه) انواع و اقسام مشتقات و ترکیبات جدید ساخته اند و بسیار ساده – گو اینکه استفاده از هیچ کلمه ای طبیعی تر از اینها نباشد – به کار می برند! همان طور که گفتم اغلب به صورت زشت و اهانت بار هم به کار می روند. ( این را از این جهت تآکید می کنم که می توانم یکی از دوستانم را تصور کنم که در پاسخ به من بگوید که خب!... اینها هم کلمه هستند. و اگر نباید به کار روند در زبان وجود نمی داشتند! من با این حرف موافقم. منتها فکر می کنم بین استفادهء درست و به- جا از هر کلمه و استفادهء نادرست و نابجای آن تفاوت است. ما لطیفهء جنسی هم داریم و به خودی خود هیچ عیب ندارد! اما این لطایف هم انواع مشمئز کننده و غیر آن دارد. و علاوه بر این موقع و مکان بازگو کردنشان در زشت یا زیبا کردنشان دخالت دارد. ) بارها از همجنسانم شنیده ام که به جنس مخالف خود با عنوان " آلت تناسلی " شان اشاره کرده اند. و این تقریبآ در میان بسیاری عادت شده است. ( که آشکارا ذهنیت سخیفی را پشت خود دارد. ذهنیتی که از جنس مخالف فقط آلت تناسلیش را می بیند و همان را می خواهد! ) من تا به حال در هیچ کشور خارجی ای نبودم که قضاوت کنم آیا همین وضعیت خارج از فرهنگ ما هم هست یا نه. قبول دارم که ما – علیرغم جنبه های مثبتی که در فرهنگ خود داریم - به خاطر تربیت جنسی خاص خود، در اخلاقیات جنسی به شدت منحطیم! من فکر می کنم ما ایرانی ها – باز تآکید می کنم علیرغم جنبه های مثبت موجود در رفتارها و احساساتمان – در اخلاق مابین دو جنس، بسیار پست و ظالم و منحرفیم! ( و این خود جای شرح و تفصیل و علت یابی دارد که مجالش اینجا نیست.) اما جدآ شک دارم که در دنیای امروز چنین چیزی مختص به ما باشد! حداقل اینکه من از طریق فیلم های خارجی می دانم که به کار بردن برخی اصطلاحات بی ادبانه – اعم از جنسی و غیر جنسی و به قصد توهین – جزء ادبیات روزمرهء دنیای انگلیسی زبان شده است. دنیای انگلیسی زبانی که خود در خلق جهانی که درآن زندگی می کنیم نقش عمده ای داشته و دارد. البته حتی در آنجا هم همیشه این طور نبود. و اهالی سینما این نکته را تآیید می کنند که معیار " هرزه- نگارانه " دانستن صحنه های یک فیلم، از دههء فی المثل شصت تاکنون، در جهت سخت گیری کمتر، تغییر کرده است. اگر این مقدمات پذیرفته است، می خواهم بحث را از جای دیگری کامل کنم

چند ماه پیش در همین خانه و در همین اتاق، با کسی ملاقات کردم که معتقد بود جهان کنونی را باید نابود کرد و روی ویرانه های این جهان فاسد که او را به یاد سدوم و گمورا می انداخت، باید جهان سنتی معنویت را احیاء کرد! او از کسانی بود که نویسندگان غربی آنها را " بنیاد گرا " نامیده اند. برای او نابودی دو برج تجارت جهانی آمریکا، نابودی شاخ های دیو سپید بود! او بین مدرنیته و پست مدرنیته تفاوتی قائل نبود. نه به این معنا که از این دو نوع عقلانیت اطلاعی نداشته باشد. باید اعتراف کنم اطلاعاتش از تاریخ فکر و فلسفهء غرب از من بیشتر بود و گویا علاوه بر آثار فلاسفهء غربی پس از قرون وسطی، در زندگی فردی آنها هم مطالعه کرده بود و مثلآ می دانست که دکارت از زن خدمتکاری فرزند نامشروعی داشت به اسم فرانسین. و یا اینکه هگل هم مثل او فرزند نامشروعی، حاصل از تجاوز به زن صاحبخانه اش داشت. اینکه سارتر و بسیاری دیگر معتاد شدید به مواد مخدر بوده اند و او و فوکو هر دو علاوه بر فعالیت های بسیار فرهنگی، فعالیت های جنسی زیاد و متنوعی هم داشته اند! از نظر او که گویا در محیطی سنتی بزرگ شده بود – و به همین خاطر نمی توانست به این دنیا علیرغم آلودگی هایش احساس تعلق بکند – این جهان غرق در ظلالت انسان گرایی و لذت گرایی و ... می بایست تحول بزرگی بیابد و به عصر معنویت رجوع کند. از تویین بی نقل قول می کرد که تمدن های رو به زوال در پایان زمانهء خود، رو به نظامی گری می آورند و نظامی گری های آمریکا و انگلیس را نشانه ای بر زوال محتوم و زود آنها می دانست. موضع گیری من در مقابل با او آرام تر ازدیگران بود. ( یک استاد دانشگاه به جای دادن پاسخ به پرسش های مودبانهء او، او را احمق و شاگرد فردید نامیده بود. ) من به او گفتم راه حلش را نمی پذیرم. این دنیا هر عیب و ایرادی که داشته باشد، پذیرای نقد و اصلاح هست و اینکه از احیاء جهان سنت هم – اگر ممکن باشد – سودی حاصل نمی شود و ... من و او در این نکته مشترک بودیم که فرهنگ حاکم بر دنیا، در حال تغییرست. من می گفتم برخی علائم تغییر خود حاکی از توجه دوباره به اخلاق و معنویت است. و او معتقد بود که غرب سر تا پا آلوده تر از این است که بتواند خودش را اصلاح بکند. و به درستی اشاره می کرد که استادان و به اصطلاح متفکرین ما، چه کرده اند جز ترجمهء متون متفکرین غربی و ابراز شگفتی از باریک بینی فلان فیلسوف فلان مکتب یا شعبده بازی های زبانی فلان متفکر از بهمان حلقه

گفتگوهای من و او – که از طریق اینترنت هم ادامه پیدا کرد – البته به جایی نرسید. نه او از موضعش کوتاه آمد و نه من. و من در حالی که می دانستم با کسی حرف می زنم که عمل سیاسی اش در قبال امثال خودم، طبعآ نمی تواند بهتر از سعید امامی و امثال او باشد در قبال قربانیانشان، از او خواستم که من را دوست خود بداند! و من هم واقعآ او را دوست خود تلقی می کردم و می کنم! ما به عنوان فعالان سیاسی در جبهه های متخاصم و نسبت به هم بی ترحمی قرار داشتیم و داریم. اما من هر گاه با " ادبیات هرزهء " شایع در میان پیر و جوان برخورد می کنم و با این واقعیت عجیب رو به رو می شوم که فرهنگ حاکم بر همهء ما، همان فرهنگ به اصطلاح تینیجر* یست(:اخلاقیات و روحیات حاکم بر نوجوانان 10 تا نوزده ساله به اقتضای خصوصآ بلوغ جنسیشان)، یاد تحقیر فرهنگ حاضر از سوی او می افتم. چهرهء او را به خاطر می آورم که به من می گوید: " نیما! حافظ و مولانا محصول فرهنگی، پاک متفاوت بودند، آیا فکر می کنی تجربیات وجودی آنها در شرایط فرهنگی ما قابل درک و چشیدن است؟! " و یا یاد آن جملهء کاهن پیر مصری به سولون شاعر – به عنوان نمایندهء تمدنی دو هزارساله و شرقی در مقابل نمایندهء تمدنی نوپا و غربی – در یکی از محاورات افلاطون ** می افتم که به او گفت: " سولون! سولون! شما یونانیان از لحاظ روحی همه گی کودک هستید و حتی یک مرد پیر در میان شما هرگز وجود نداشته است
*: teenager

**: اوائل محاورهء تیمائوس. افلاطون با طرح این مطلب از زبان یک کاهن مصری قصد داشته بگوید که یونانیان حافظهء تاریخی ندارند. و به همین جهت از حیث فرهنگی در مقابل ملت کهن مصر کودک اند. قصد من این بوده که بگویم نوعی کودکی غیر فیزیولوژیک داریم که ناشی از فرهنگ است. فرهنگی که اساسآ غریزه را می شناسد و مراحل بالاتر را به رسمیت نمی شناسد

Nima; at 5:17 AM